دلگیرم!
نمی دانم چرا؟
یعنی میدانم اما محرم این هوش جز بی هوش نیست!
همه به قول خودشون هستند اما نیستند همه بقول خودشون رفیقند اگر بمیرم می گن من باهاش صمیمی بودم اما...
از عادی ترین ویژگی های من ازش بپرسن یه چیز گنگ در خاطر دارند!
خسته ام!
با این همه قرصی که خوردم یه فیل بود برای همیشه میرفت اما
نمی دانم چرا هیچی تمام نمی شه!
پایان!
نظرات شما عزیزان:
برچسبها:
پنج شنبه 10 آذر 1390برچسب:, | 1:1 | من | نظر بدهید
.: Weblog Themes By Pichak :.