دوش آن نامهربان احوال ما پرسید و رفت

 دوش آن نامهربان احوال ما پرسید و رفت

صد سخن گفتیم امّا یک سخن نشنید و رفت

هرکه آمد در غم آباد جهان چون گرد باد
روزگاری خاک خورد آخر بهم پیچید ورفت

وقت آنکس خوش که چون برق از گریبان وجود
سربرون آورد و بروضع جهان خندید و رفت

ای کم از زن فکر مرکب در طریق کعبه چیست
این بیابان را به پهلو رابعه غلطید و رفت

صائب آمد در حریمت بادل امیّد وار
شد به صد دل از امید خویشتن نومید و رفت

 

برچسب‌ها:

یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:, | 1:43 | من |

 بعد از این عشق به هر عشق جهان می خندم

هر که آرد سخن از عشق به آن می خندم

روزی از عشق دلم سوخت که خاکستر شد

بعد از این سوز به هر سوزه جهان می خندم

خنده ی تلخ من از گریه غم انگیزتر است

کارم از گریه گذشته به آن می خندم


برچسب‌ها:

یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:, | 1:36 | من |

 فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت

دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت

شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ

زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت


برچسب‌ها:

یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:, | 1:32 | من |

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست

گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه عشق نهان من و توست

این همه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل
هرکجا نامه عشق است نشان من و توست

سایه زاتشکده ماست فروغ مه مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست


برچسب‌ها:

یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:, | 1:29 | من |